فرهنگ، نمایانگر بخش اصلی هویت یك كشور است و نگهداری از مرزهای فرهنگ و تمدن یك مرز و بوم، از دشوارترین مسئولیتهاست. چرا كه وقتی صحبت از نگهداری مرزهای جغرافیایی و اقتصادی میشود، صحبت از شاخصهای قابل اندازهگیری و ملموس است و بر این اساس همیشه پاسبانان اینگونه مرزها، مورد قدردانی ملتها و دولتها بودهاند و همین امر، باعث تشویق دیگران به این پاسبانی بوده است. ولی مرز فرهنگی و هویت آن، از جمله مواردی است كه علیرغم داشتن نقش اصلی در ساختارهای زیربنایی جوامع متمدن، به دلیل ناپیدا بودن ابعاد آن، یا فراموش شده، یا مورد كملطفی واقع گردیده است و اغلب كسانی كه این مسئولیت را خواسته و ناخواسته به عهده گرفتهاند، در نسلهای بعد مورد قدردانی قرار گرفتهاند و دهها و شاید صدها سال بعد، ملتی خود را وامدار آنها دانستهاند. كشور ایران با تمدن كهن خود، شاهد بسیار از این اشخاص فداكار بوده است، كه در قید نام نبودند، سرشان را به زیر افكندند و كار درست را از دیدگاه عقل آن زمان به نتیجه رساندند. فكرِ پروازگر میبیند كه اشخاصی چون فردوسی - كه در فرهنگ ایران كم نبودند و شناخته نشدند - شهرت برایشان ارزشی نداشت.
در این گذار، كه تجددگرایی بر اسبی تیزپا سوار و بر مرز و بوم زمین میتازد، سواری تیزبین و ماهر باید بود، تا لگام آن را در دست گیرد، مبادا كه بر كشت و زرع نیكِ پدران ما برتازد. تجددگرایی به بهانهی علمگرایی و بیتوجه به اصول حقیقت واقعی موسیقی، بر آن شده بود تا تیشه بر ریشهی موسیقی هزارسالهی ایران زند و هنر اصیل خویش را از اصول تهی سازد. دكتر داریوش صفوت كه به این حقیقت آگاه بود، رسالتی بر خویش احساس كرد و موسیقی اصیل ایران را نگهبان و حافظ شد.
اكنون بیش از پنجاه سال از آن زمان میگذرد و به اعتقاد ناظرینِ بیبغض، او تمام تلاش خود را در آماج حملات فرهنگی در دهههای چهل و پنجاه، و سؤالات كوبندهتر از آن حملات در دهه شصت و هفتاد، به انجام رسانید. شعار همیشگی او مبتنی بر اینكه "حمایت از موسیقیدان است كه موسیقی را حفظ میكند"، منجر به تأسیس مركز حفظ و اشاعهی موسیقی در دههی چهل- اوج تجددزدگی- شد و اكنون اكثر نامآوران موسیقی ایران، از آن مركز به یادگار ماندهاند. دهها نشست و سخنرانی و صدها مكاتبهی او به عنوان رئیس گروه موسیقی دانشكدة هنر دانشگاه تهران، از مؤثرترین عوامل ماندگاری رشتهی موسیقی در دانشگاهها در دههی شصت بود. او در تمام این دوران، بدون هیچ چشمداشتی بار این رسالت را بر دوش خود احساس كرد و تا پایان عمر مانند پدری نگران، كه فرزند دلبندش را تا نزدیكی مقصد رسانیده است و بقیه راه را به او سپرده، از دور نظارهگر رشد و بالندگی نسلهای بعد از خود بود.
اين درست است كه او سالها مدير گروه موسيقي دانشكده هنرهاي زيبا در دانشگاه تهران و بنيانگذار مركز حفظ و اشاعه موسيقي و عضو پيوسته فرهنگستان علوم و به گفته برخي محققين تأثيرگذارترين شخصيت در موسيقي ايران در پنجاه سال اخير بوده است ولي از اينها مهمتر او معلم اخلاق و معنويت بود. او تقريباً از 1322 تا 1388 هـ . ش يعني حدود شصت و پنجسال در زمينه هنر موسيقي فعاليت نمود و بيش از چهل سال از اين مدت به باوري رسيده بود كه آن را با زبان موسيقي و فلسفه و ادبيات بيان نمود و دست آخر هم آن را بر سنگ مزارش نوشت.
«موسيقي با روح ارتباط دارد و روح با خدا»
او در معنويت و اخلاق خود را شاگرد استاد الهي ميدانست و تحول اصلي در موسيقياش از آن زمان ايجاد شد كه با ايشان آشنا گرديد و معتقد بود كه عنصر «حال» در موسيقياش بر چنين معنويتي استوار است. به همين دليل موسيقي را وسيلهاي ميدانست براي ارتباط با خدا و اين نظر را به وضوح در اغلب سخنرانيها و مصاحبههايش بيان ميكرد.
او علاوه بر موسيقي، در اخلاق نيز تعاليم زيادي را به دوستان و نزديكانش منتقل كرد كه شايد حقي را كه بر گردن اين عزيزان دارد به مراتب بيشتر از كسانيست كه صرفا شاگردان موسيقياش بودند.
نیاز به اعتراف نیست كه از مطالب پیداست، مؤسسین این سایت، هر كدام در گوشهای از جامعه مشغول به فعالیتهای اجتماعی خود هستند و تأمین مطالب و اطلاعات این سایت را، در كنار زندگی پرجنب و جوش و شلوغ امروز، انجام میدهند. امیدواریم كه بازدیدكنندگان در تصحیح و تكمیل مطالب با ما همیاری كنند، كه نیتی جز قدردانی از او و با نگاهی دیگر، حفظ مرزهای فرهنگی و هنری که او یکی از نگهبانانش بود است نداشته و نداریم.